ㄒ卄乇 ㄥ卂丂ㄒ ㄥㄖᐯ乇 [part¹³]
(تهیونگ)
صبح بیدار شدم پیشونی کوک و بوسیدم و رفتم دست و صورتمو شستم ی دوش گرفتم
صبحونه رو اماده کردم و چیدم رو میز و رفتم کوک و بیدار کنم
رفتم پیشش تو اتاق و نشستم کنار تخت یکم نگاش کردم و دستمو اروم روز گونش کشیدم و موهاشو کنار زدم
اروم گفتم:کوک..کوکی..بیدار شو صبحونه بخوریم،پاشو دوش بگیر و بیا سر میز
اروم چشماشو باز کرد و گفت باش
(کوک)
باصدای تهیونگ بیدار شدم بعدش رفتم ی دوش گرفتم و رفتم تو اشپزخونه ته صبحونه درست کرده بود باهم خوردیم
ته:راستی فردا ازمون داریم
کوک:اها یادم رفته بود
ته:من میرم کتابخونه یکم درس بخونم تو ام میای؟
کوک:ن من میخوام برم خونمون ی سری کار دارم باید انجام بدم
ته:اوکی...
ته من و رسوند و خودش رفت کتابخونه
رفتم و زنگ خونه رو زدم و رفتم داخل
خدمتکار:سلام اقا خوش اومدید
کوک:سلام،بابا کجاس؟
خدمتکار:پدرتون تو ی اتاقشون هستن صبح کارتون داشتن ولی نبودید
کوک:باش ممنون
رفتم سمت اتاق بابا و در زدم
ب.کوک:بیا تو
کوک:سلام بابا
ب.کوک:بیا بشین کارت دارم
رفتم نشستم رو صندلی ک بابا ی پاکت قهوه ای بم داد توشو نگاه کردم چ...چیی..نن.ننههههههه
امکان ندارهههه.. اینا دست بابا چیکار میکن
ب.کوک:این عکسارو یه نفر تو مهمونی دیشبت ازت گرفت و داده به من کلی پول بش دادم ک نره جایی لو بده و منو بدبخت کنه
کوک:ب...بابا
ب.کوک:حرف نباش ازین به بعد حق اینکه پاتو از خونه بیرون بزاریو نداری
عا بعضیا گفتن از اسمات خوششون نمیادو اینا و اینکه پسرا راضی نیستن...
منم یکم فک کردم و نتیجه گرفتم اونجوری اسماتش نکنم*_*
صبح بیدار شدم پیشونی کوک و بوسیدم و رفتم دست و صورتمو شستم ی دوش گرفتم
صبحونه رو اماده کردم و چیدم رو میز و رفتم کوک و بیدار کنم
رفتم پیشش تو اتاق و نشستم کنار تخت یکم نگاش کردم و دستمو اروم روز گونش کشیدم و موهاشو کنار زدم
اروم گفتم:کوک..کوکی..بیدار شو صبحونه بخوریم،پاشو دوش بگیر و بیا سر میز
اروم چشماشو باز کرد و گفت باش
(کوک)
باصدای تهیونگ بیدار شدم بعدش رفتم ی دوش گرفتم و رفتم تو اشپزخونه ته صبحونه درست کرده بود باهم خوردیم
ته:راستی فردا ازمون داریم
کوک:اها یادم رفته بود
ته:من میرم کتابخونه یکم درس بخونم تو ام میای؟
کوک:ن من میخوام برم خونمون ی سری کار دارم باید انجام بدم
ته:اوکی...
ته من و رسوند و خودش رفت کتابخونه
رفتم و زنگ خونه رو زدم و رفتم داخل
خدمتکار:سلام اقا خوش اومدید
کوک:سلام،بابا کجاس؟
خدمتکار:پدرتون تو ی اتاقشون هستن صبح کارتون داشتن ولی نبودید
کوک:باش ممنون
رفتم سمت اتاق بابا و در زدم
ب.کوک:بیا تو
کوک:سلام بابا
ب.کوک:بیا بشین کارت دارم
رفتم نشستم رو صندلی ک بابا ی پاکت قهوه ای بم داد توشو نگاه کردم چ...چیی..نن.ننههههههه
امکان ندارهههه.. اینا دست بابا چیکار میکن
ب.کوک:این عکسارو یه نفر تو مهمونی دیشبت ازت گرفت و داده به من کلی پول بش دادم ک نره جایی لو بده و منو بدبخت کنه
کوک:ب...بابا
ب.کوک:حرف نباش ازین به بعد حق اینکه پاتو از خونه بیرون بزاریو نداری
عا بعضیا گفتن از اسمات خوششون نمیادو اینا و اینکه پسرا راضی نیستن...
منم یکم فک کردم و نتیجه گرفتم اونجوری اسماتش نکنم*_*
۲۸.۵k
۱۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.